دوستم از شوهرش می ترسد چون او را کتک می زند.دوستم مخفیانه زندگی می کند تا دادگاه وضعیت او را مشخص کند .دوستم 19 ساله بود که با این مرد ازدواج کرد ،کتک خورد ، تحقیر شد، افسرده شد ، سقط جنین کرد غیر قانونی و چون قانون را رعایت نکرد زخم رحم برداشت آن هم به چه بزرگی ،دوستم زخم رحمش را فریز کرد ،زخم رحمش خوب شد اما زخم روح و روانش نمی دانم کی خوب خواهد شد؟ اصلا خوب می شود؟دوستم 20 سال دارد ،خواب اما ندارد.کابوس می بیند .خیلی زیاد در خواب داد می زند.از خواب می پرد ،دوستم نمی خواهد تحقیر شود می خواهد طلاق بگیرد اما طول می کشد پس دوستم تحقیر می شود می ترسد و تحقیر می شود دوستم از این که شوهرش او را در خیابان ببیند می ترسد از اینکه شوهرش به دادگاه شکایت کند که او بی اجازه شوهرش موهایش را های لایت کرده است وحشت دارد دوستم وقتی با شوهرش تلفنی حرف می زند دچار رعشه می شود آن قدر که می ترسی.شوهر دوستم مزاحم خانواده اش می شود.دوستم امشب می خواست به شوهرش زنگ بزند و بخواهد این قدر اعصاب خانواده اش را به هم نریزد.دوستم نمی خواست شوهرش شماره خانه اش را داشته باشد پس تصمیم گرفت برود از بیرون برایش زنگ بزند آن هم ساعت 11 شب.چون شوهرش زودتر از این خانه نیست .تلفن همراه هم ندارد .من ترسیدم، ترسیدم باز دچار یکی از همان التهاب ها و رعشه های خطرناک شود ترسییدم دچار افت فشار شود پس من هم با او رفتم.کنار خیابان اصلی تلفن همگانی است دوستم از آن جا به شوهرش زنگ زد .شوهرش پرت می گفت یک پرایدی جلوی ما نگه داشت داد زدم پلیس را صدا می زنم یک کم چرت و پرت گفت گوش ندادم رفت.دوستم به شوهرش گفت حاضر نیست مثل حیوان با او برخورد شود گفت نمی خواهد تحقیر شود کتک بخورد.شورلت کهنه و درب و داغانی برایمان بوق زد.آن طرف تر ایستاد محل که نگذاشتیم رفت.دوستم عصبانی شد، یک پیکان نگه داشت ،دوستم داد زد،یک پرشیا ایستاد،دوستم سرش را در دستش گرفته بود یک پراید دیگر ایستاد ، دوستم بغضش گرفت یک رنو ایستاد،دوستم بغضش را فرو داد یک پیکان ایستاد پنج تا مسافر داشت یکی از آن ها چیزی گفت دوستم اصلا حواصش نبود من هم نفهمیدم ،فکر کردم مسافر کش است گفتم بله؟گفت شما یک ساعت است این جا چه کار می کنید؟گفتم به تو چه آقا؟گفت یاالله بروید خانه تان و بعد یک غول نتراشیده نخراشیده از آن پیاده شد هل مان داد دوستم گفت با شوهرش حرف می زند غول داد زد هل مان داد گفت یالله برید خانه تان این وقت شب این جا چه کار می کنید گفتم آقا درست حرف بزنید داد زد گفت می برم تان کلانتری .کراهت محض بود من ترسیده بودم تحقیر شدم داد زدم ترسیدم فرار کردم چون ...چون ندارد که، تر سوام ترسو ..آن قدر ترسو که در در گیر و دار آن همه داد یاد" بهار" افتادم هم دانش گاهیم در اتفاقی شبیه به همین اتفاق او را بردند و به او تجاوز کردند یک سال بعد از آن ماجرا یک هفته در خانه شان بودم خانه دانشجویی شان البته و هر شب، هر شب دخترک بی چاره ازخواب می پرید داد می زد به خدا من کاری نکردم بابا به خدا! تمام طول شب یا حرف می زد یا گریه می گرید یا ناله.یادم آمد که بعدها از یک روان پزشک شنیدم که خلاصی از تاثیرات و عقده ها و کمپلکس های ناشی از تجاوز بسیار دشوار و نزدیک به محال است آن هم اگر تحت معالجه روانکاوی باشی.من ترسیدم" شادی" کجایی؟ تو لازم بودی آن جا که عربده بکشی چنگ بیندازی همسایه ها را سرت بریزی .یادت هست شام تولد سه سال پیشم را بر گشتن ها جوانکی دست دراز کرد به سمت یکی از بچه ها سه تا کوچه دنبالش دویدی کتکش زدی همسایه ها را سرت ریختی بعد هم بغض کردی و شکستی و تا دو هفته حرف نزدی.من امشب ترسیدم شادی ترسیدم گذاشتم تحقیر شوم خاک بر سرم !چه کار می توانستم بکنم جیغ زدم هیچ کس بیرون نیامد.حرف زدم اما صدایم گم شد.گیریم که ما جنده بودیم باید این طوری با ما رفتار می شد؟ مگر جنده ها چه شان است مگر نه این که قربانی همین مناسبات احمقانه و جگرخراش اند،های شما هیچ وقت عاشق بوده اید هیچ وقت عاشقانه تن کسی را در بر گرفته اید هیچ وقت عاشقانه تن سپرده اید ؟می دانید چقدر شریف است تن آدمی؟ می دانید ؟می دانید تن سپردن چه قدر سخت است و چقدر انسانی؟روسپی ها عزیز ترین شان را به اجنبی ترین ها می سپارند باید کار سختی باشد .زنانی که خود را می فروشند یا فقر فرهنگی دارند یا فقر مالی.
در یک سو زنانی اند که تن می فروشند و پول می گیرند و در سوی دیگر مردانی که خود را می فروشند و پول می دهند کدام یک نکوهیده تر است؟کدام یک احمقانه تر؟
در یک سو دو دختر ایستاده اند یکی نگران زندگی بر باد بنبان نهاده اش و دیگری نگران دوستی که چون بیدی در باد می لرزد و در سوی دیگر مردانی که مزاحم اند که وقیح اند و مهم تر از همه نادان اند آن قدر نادان که همه وجود نداشته شان در شورت شان خلاصه می شود کدام یک تحقیر می شوند؟کدام یک مقصر اند ؟حتما آن دو دختری که غلط کردند و ساعت 11 شب از خانه بیرون آمدند آن دو دختری که نفهمیدند که نباید در یک کشور جهان سومی زن به دنیا آمد.