دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Sunday, October 17, 2004
اطلاعیه سازمان دیده بان حقوق بشر
نیویورک 15 اکتبر 2004
سازمان دیده بان حقوق بشر اعلام می دارد :دستگیری امید معماریان ،روزنامه نگار و نویسنده سایت های اینترنتی نشانگر افزایش سرکوب روزنامه نگاران و فعالان اینترنتی در ایران می باشد.معماریان که یکی از چهره های سرشناس فعال در سازمان های غیر دولتی ایران است از هنگام دستگیری اش در دهم اکتبر بدون هیچ اتهامی در بازداشت به سر می برد.
خبرگزاری دانشجویان ایران به نقل از اعضا خانواده وی گزارش می دهد که ماموران قوه قضاییه مستقر در بازرسی فرودگاه بعد از ظهر روز یکشنبه معماریان را در محل کارش دستگیر کردند.ماموران همچنین خانه وی را مورد بازرسی قرار داده ودست نوشته ها و کامپیوترش را توقیف کردند.
جو استورک، سرپرست بخش خاورمیانه و شمال افریقای سازمان دیده بان حقوق بشر مستقر در واشنگتن عنوان می دارد که دستگیری امید معماریان بار دیگر نشان داد که تهاجم سازمان یافته ایران علیه فعالان ونوسندگان بی هیچ تغییری ادامه دارد ،به خصوص قوه قضاییه که مصصم است تا منتقدان را مورد ارعاب قرار داده،بین آنان و مردم فاصله انداخته و شنیدن صدای آنان را غیر ممکن نماید.
سازمان دیده بان حقوق بشر از دولت ایران می خواهد تا فورا و بدون هیچ قید و شرطی معماریان را آزاد کند.
معماریان اندکی پیش از دستگیری در صدد بود تا در کنفراسی در نیویورک تحت عنوان "جامعه مدنی ایران" شرکت کتد.وی ویزای امریکا را دریافت کرده بود اما در فرانکفورت مقامات امریکا مانع از پرواز او شده و عنوان کردند که نام او در لیست افراد مجاز به پرواز قرار ندارد اما توضیح دیگری ندادند وی.چند روز بعد از بازگشت به تهران دستگیر شد.
معماریان عمدتا درباره مسائل جوانان در ایران می نویسد وی همچنین سال گذشته کاندید نمایندگی شورای شهر تهران بود.وی وبلاگی دارد که در آن مسائل اجتماعی ،فرهنگی و جامعه مدنی را مطرح می کند.سازمان دیده بان حقوق بشر اعلام می دارد که بازداشت امید معماریان در ادامه بازداشت های بی شمار روزنامه نگاران و نویسندگان اینترنتی طی ماه گذشته قرار دارد.و این مساله تاثیر منفی ای بر روی اظهار عقیده از طریق شبکه جهانی اینترنت دارد.
آقای استورک می افزاید:این فعل و انفعالات آینده خوبی برای آزادی بیان در ایران خصوصا در حیطه اینترنت را نوید نمی دهد و این نگرانی را ایجاد می کند که نه رییس جمهور خاتمی و نه آیت الله خامنه ای رهبر ایران هیچ کدام قادر به متوقف کردن اعمال سرکوب گرانه قوه قضاییه ایران نیستند.
Thursday, October 14, 2004
The last chance
O gun,the world is beautiful !Have you ever seen a gazelle? Have you ever looked at its eyes? Look at a gazelle’s eyes. How could you ever shoot it?

O,gun,the world is beautiful!I wish you could know how colorful it is,how many colors it has,what beautiful seasons it has.Each day has its own color,and each season is different from the rest.
Have you ever seen a tree or birds in the trees singing in the spring?you know what a song is?Do you know what a nest is?Do you know what a bird is?Have you ever stopped to think what it means to fly?Do you know how much a bird loves to fly,and happily it flies when it does not need to fear you?
Do you still want to keep your eyes closed?Do you know what it means to see?
Let me tell you:eyes means seeing,seeing means love,and love means looking into someone else’s eyes and not being able to stop.
Have you ever seen?Have you ever loved?Do you know how much love is needed for a human being to be born?Let me tell you:first two strangers must come to know each other well enough that they come to love each other ,to love each other deeply enough that they become one.
Now these two are one ,and from them,one is born whom we call a child.The one who feeds this child is the mothet.she helps him to see the trees ,the birds,the spring.She helps him to see his mother ,to see woman,and to love to become beautiful to become a human being.

O gun ,do you know what a human being is?Do you know gun?A humanbeing is so beautiful ,a mother is so beautiful,and she becomes so sad when she sees that you can’t see how beautiful life is.O gun ,please open your eyes!




especial thanks to Jim Giragosian

شعری از محمود درویش
من از آنجایم
خاطره هایم بسیارند
همانگونه به دنیا آمدم که همه به دنیا می آیند
مادری دارم و خانه ای با پنجره های بسیار
برادران ،دوستان و یک سلول زندان
برادر، دوست و یک سلول زندان
سلولی
با پنجره ای سرد و بی روح
و چشم اندازم موجی است
شکار مرغ های دریایی
و علفزاری خیس.
در افق ژرف کلامم
ماهی دارم
خوراک پرنده ای
و یک درخت جاودانی زیتون.

خیلی پیش از آنکه شمشیرها
از آدمی شکاری بسازند
بر زمین زیسته ام
من از آنجایم
وقتی ملکوت در ماتم مادرش نشسته بود
من مادرش را به او بازگرداندم
و گریستم
تا شاید ابری که باز می گردد
اشک هایم را بریزد
تا از قانون بگریزم
تمام کلماتی را که در محاکمه می خواستم آموختم
همه کلمات را آموختم و همه کلمات را اندوختم
تا از همه آن ها یک کلمه بسازم
خانه

ترجمه روشنا