دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Wednesday, March 24, 2010
...
در آلمان اکثر قريب به اتفاق زنانی که ازدواج می کنند نام خانوادگی همسرشان را برمی گزينند.این مساله حتی در زنانی که در موقعيت اجتماعی بالايی قرار دارند بسيار معمول است.از جمله اين زنان ،وزير خانواده ،جوانان و زنان است.خانم وزير در تاريخ ۳۰ نوامبر ۲۰۰۹ به عنوان وزير انتخاب شدند و با نام خانوادگ کوهلر سوگند یاد کردند حالا از ۲ ماه پیش یعنی از فوریه با اوله شرودر که سخنگوی پارلمانی وزارت کشور است ازدواج کرده و نام خانوادگیش را به شرودر تغییر داده است .تصور کنيد که شب بخوابيد و صبح بلند شويد مجبور باشيد وزير مملکت را به نامی ديگر بخوانيد.جالب اين جاست که اين مساله تغيير نام هم برای کسی عجيب نيست،و برعکس زنی که نامش را پس از ازدواج تغيير نمی دهد بيشتر تعجب ديگران را بر می انگيزد. حالا اگر ما بوديم،احتمالا پشت سرمان می گفتند اينها اينقدر مرد سالاری ميانشان حکم فرماست که وزيرشان هم مجبور است نام خانوادگيش را تغيير دهد.
زبان و فرهنگ
لودويک لازاروس زامنهوف چشم پزشک و زبانشناسی لهستانی در سال ۱۸۵۹ در شهر بیاویستوک به دنیاآمد ،وی از همان زمان کودکی به فراگيری زبان علاقه وافری داشت .لهستان در
آن زمان جزيی از امپراطوری روسيه محسوب می شد ،بياوستوک هم شهری بود با بافت جمعيتی رنگارنگ ،از لهستانی ها گرفته تا آلمانی ها تا اقليتی از روسيه سفيد .اما مهم ترين اقليت اين شهر را يهوديانی تشکيل می دادند که به زبان ييديش سخن می گفتند.بنابراين تعجبی ندارد که زامنهف از همان اوان کودکی به چندین زبان سخن می گفت.پدرش ترجیح می دادبا او به روسی سخن بگويد ،بامادربه زبان ييديش سخن می گفت و با همسن و سالان به زبان لهستانی. تا قبل از رسيدن به سن مدرسه آلمانی وفرانسوی را هم آموخت.در مدرسه هم يونانی ،لاتين و انگليسی را فرا گرفت بعدها هم به فراگيری عبری روی آورد.

با چنين سابقه ای زبانی ای عجيب نيست که زامنهف همواره رويای ساختن زبانی جديد را در سر می پروراند ،زبانی که فراگيريش آسان باشد .تحقق اين رويا ديری نپاييد و زامنهف در ۱۹۸۷ يعنی در ۲۸ سالگی به اين رويا جامه عمل پوشاند. از آن جايی که جناب آقای دکتر علاقه ای نداشتند که اين کارشان بر روی شهرتشان به عنوان پزشک تاثير بگذارد، در مقاله ا ی که سال ۱۹۸۷ برای معرفی این زبان ابتدابه زبان روسی و سپس به زبان های مختلف ديگر نوشت نام مستعار "اسپرانتو " را برای خود برگزيد که در زبان لهستانی به معنای "اميدوار " است. اما دیری نپایید که این نام برای خود این زبان ابداعی يا فراساخته به کار گرفته شد.

اسپرانتو با الفبای لاتین نوشته می شود و ۲۸ حرف دارد.کلمه از ریشه واژه به علاوه پیشوند ،پسوند و پایانه تشکیل می شود.مثلا با افزودن پسوند o که پایانه اسم است به ریشه Patr
کلمه Patro ساخته می شود که به معنای پدر است.حال اگر پسوند in را به این ریشه کلمه بچسپانیم می شود Patrino که به معنای مادر است. می بینیم که ساخت واژه در اسپرانتو ساختار ساده و قانونمندی دارد.حدود ۸۰٪ واژگان اسپرانتو از زبان‌های لاتین و بقیه آن را واژگانی از زبان‌های دیگر جهان مانند فارسی، عربی، ترکی، چینی و ... تشکیل می‌دهند.

آمار دقیقی از کسانی که به این زبان سخن می گویند دردست نیست. تنها آمار دقیق در این مورد مربوط می شود به سرشماری هایی که در سال ۲۰۰۱ در دو کشور لیتوانی و مجارستان انجام شده است .بر اساس آن ۸۴۴ نفر از جمعیت ۳،۵ میلیونی لیتوانی و ۴۵۶۵تن از جمعیت۱۰،۲ میلیونی مجارستان به این زبان سخن می گویند.طبق آماری که سایت اتنولوگی ارائه داده است دومیلیون نفراسپرانتو می دانند،اگر چه بسیاری از آن ها اذعان می کنند که مدت طولانی است که از این زبان به شکل فعال استفاده نکرده اند.

کتابها ی زیادی به اسپرانتو نوشته شده است، و آثار ادبی فراوانی از جمله آثار حافظ ،شکسپیر ،گوته و ... به اسپرانتو ترجمه شده اند .لغت نامه های دو زبانه مختلفی برای آن نوشته شده و مجلات و گاهنامه های متعددی به اسپرانتو منتشر می شود .از نخستین ایرانیانی که به آموختن این زبان روی آورد می توان به احمد کسروی اشاره کرد.از شخصیت های معروفی که به اسپرانتو سخن می گفتند می توان به انگموند بنگتسون رییس پارلمان سوئد در سال های ۱۹۷۹تا ۱۹۸۸ رییس جمهور سابق اتریش فرانتس یوناس ،برنده نوبل پزشکی در سال ۱۹۵۷ یعنی دانیل بووت یا الفرد هرمن فرید برنده صلح نوبل در سال ۱۹۱۱ نام برد .

.امروزه در اینترنت سایت ها ی فراوانی به اسپرانتو وجود دارد از جمله ویکیپدیا اسپرانتو، مطالب فصلنامه " پیام سبزاندیشان " نیز که از سال ها پیش به فارسی و اسپرانتو منتشر می شد در اینترنت قابل دسترسی است.
چندین ایرانی نیز وبلاگ هایی به اسپرانتو می نویسند.مانند تقريبا هر پدیده دیگری در ایران اسپرانتو نیز تحت تاثیر فرازو فرودهای سیاسی بوده است. آیت الله خمینی در ابتدا با اسپرانتو موافق بود و آن را باعث وحدت مسلمانان می دانست حتی تدریس آن در قم شروع شده بود،اما بعدا با ترویج آن مخالفت کرد چرا که دریافت مذهب بهاییت به ترویج اسپرانتو علاقه دارد.


اما چه چيز باعث می شود که اسپرانتو عليرغم همه سادگي ساختارش هرگز نتوانسته به عنو ان زبان جايگاه درخوری پيدا کند. بسیاری پاسخ این پرسش را در فقدان فرهنگ می دانند.
با کوچک کردن صورت مساله شاید بتوان آن را ملموس تر کرد،در علم واژه شناسی بحثی مطرح است که تا زمان که فرهنگ نداريم ،معادلسازی هر قدر هم که دقيق باشد ،امری نسبی است و هيچ وقت به طور کامل موفقيت آميز نيست،چون اصل غائب است.برای مثال زبان فارسی در معادل سازی علمی همواره با دشواری های فراوانی مواجه بوده است چرا که در سده های مختلف از زمينه های علمی به دور افتاده است،بنابراين درک آن از علم محدود است پس معادل سازی و واژه سازی آن نيز ضعيف است.
زبان خود بسنده نيست.قائم به ذات نيست.همواره به يک واسطه نياز داردو آن واسطه فرهنگ است.
Sunday, March 21, 2010
بهاران خجسته باد
بهار برای من نهر کوچکی ست که از حيا ط خانه مادربزرگم می گذشت و حصارش باخانه همسايه بود.بهار برايم دم جنباندن هزاران بچه قورباغه در ميان آن نهر است بهار برای من لاک پشت هايی است که از زير خاک در ميامدند و تند و فرز راه به آب می جستند.بهار برای من سنجاقک هايند.بهار براي من گل های پامچال و بنفشه است که آن سو در کناره نهر همسايه می رستند و اين سو نه.بهار برای من حسرت پامچال هاست و زمزمه آب و غور غور قورباغه ها و پرواز سنجاقک ها.

تولد قورباغه ها و رويش بنفشه ها خجسته باد!
Thursday, March 18, 2010
آلیس شوارتسر

در دسامبر ۱۹۴۲ در شهر ووپرتال -البرفلد در ایالت نورد راین وست فالن کودکی پا به جهان گذاشت که بعدها در زمره نخستین پيشگامان جنبش زنان در آلمان در آمد .بنا بر طبقه بندی مجله سيسرو در سال ۲۰۰۸ او پس از منتقد ادبی ،الکه هايدنريش، موثرترين چهره روشنفکری در آلمان است.بنا بر نظر سنجی آلنزباخ در سال ۲۰۰۶ ،۸۳ درصدآلمانی ها او را می شناسند و ۶۷ درصد معتقدند که او کارهای بسياری برای زنان انجام داده است. اين شخص کسی نيست جز آليس شوارتسر یکی از مشهورترین چهره های فمینستی جهان و بنيان گذار و ناشر مجله معتبر اما.

پدربزرگ و مادربزرگ مادری آليس سرپرستی او را که حاصل رابطه خارج از چهارچوب ازدواج دخترشان بودند به عهده گرفتند. او سال ها بعد در مصاحبه ای از پدربزرگش با تعبير "پدربزرگی با ويژگی های مادرانه بسيار "ياد می کند و مادربزرگش را" زنی شديدا سياسی با تمايلات برابری خواهی" وصف می کند. پايداری خانواده در برابر نازيسم و حمايتش از قربانيان آن تاثير بسزايی در رشد شخصيت او داشت .با اين حال او که در خانواده ای آئتيسم پرورش يافته بود در دوازده سالگی به دلخواه خود غسل تعميد ديد اما با اين حال خودش تاکيد می کند که "هيچ گاه قلبا معتقد به مذهب نبوده است."

آلیس شوارتسر در سل ۱۹۶۳ بعد از چند سال کار در بخش های تجاری به پاريس رفت و پس از طی دوره زبان در سال ۱۹۶۵ به آلمان بازگشت و پس از کار در روزنامه "دوسلدورفر نخريشتن" دوباره در سال ۱۹۶۹ به عنوان خبرنگار مجله پاردون به پاریس بازگشت . و از ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ به عنوان خبرنگار آزاد فعاليت کرد.هم زمان او به تحصيل روانشناسی و جامعه شناسی پرداخت.

سال ۱۹۷۰ سال مهمی برای آلیس شوارتسر و جنبش زنان بود در این سال او با سیمون دوبوار و ژان پل سارتر آشنا شد. مصاحبه اش با سيمون دوبوار که بين سال های ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۲انجام گرفت و در سال ۱۹۸۳ به شکل کتاب هم منتشر شد يکی از مفصل ترين و جامع ترين گفتگوهايی است که با او انجام شده است.

می توان گفت که دهه ۷۰ ميلادی دهه اوج جنبش های زنان در اروپا و فعاليت های آليس شوارتسر بود. در سال های آغازين دهه هفتاد وی عمده تمرکز خود را برای قانونی کردن سقط جنين گذارده بودو برای رسيدن به اين هدف مقالات متعددی نوشته و کمپين های مختلفی را به راه انداخته بود.از جمله در سال ۱۹۷۱ با حمايت مجله اشترن و به همراه ۳۷۴ زن که در ميان آن ها چهره های سرشناسی چون رومی اشنايدر ،زابينه زينين و ليز فرهوئفن ديده می شدند کمپين "زنان عليه بند ۲۱۸ قانون اساسی" را به راه انداخت.بر اساس اين بند از قانون سقط جنين ممنوع بود.اين زنان سعی می کردند با جلب توجه همگان به خطرات سقط جنين غير قانونی و پنهاني، زمينه های لازم برای تغيير اين بند از قانون فراهم آيد.شعار آنان اين بود"من سقط جنين کرده ام."با اين حال شوارتسر در سال ۲۰۰۵ فاش کرد که بسياری از اين زنان و از جمله خود او هرگز سقط جنين نکرده بودند.به گفته او"هدف از اين کمپين نه يک اعتراف شخصی بلکه تحريک سياستمداران و قانونگذاران بود." این کمپین ها سرانجام نتیجه داد و این بند از قانون به نفع زنان تغییر يافت.

در سال ۱۹۷۵ چاپ يک کتاب کوچک نظر افکار عمومی را بيش از پيش به آليس شوارتسر جلب کرد.نام اين کتاب "تفاوت کوچک و پيامدهای بزرگ آن؛زنان درباره خودشان ،آغاز يک رهايی " بود.نظريه بحث برانگيز شوارتسر اين بود که انحصار جنسی مرد عامل تعيين کننده ای برای وابستگی احساسی و اقتصادی زنان به مردان است،در برخوردهای نزديک ميان زنان و مردان مکانيسم های سلطه گری و تسليم قابل رويت می شوند ،در بالا و پايين قرار گرفتن ،در فاعل و مفعول بودن،قدرت مرد و ناتوانی زن بازتاب می يابد.کتاب مذکور به ۱۲ زبان ترجمه شده است آخرين ترجمه آن به زبان کره ای و در سال ۲۰۰۱ بوده است.

در ژانويه ۱۹۷۷ اولين شماره اما يکی از معتبرترين و ديرپاترين مجلات زنان منتشر شد.

اما سال ۱۹۷۹ سالی است که نام او با ايران گره خورده است و خود او نيز گاه گاه برای اشاره به تيزهوشی خود به آن اشاره می کند.هم زمان با انقلاب ايران در اين سال آليس شوارتسر همراه با عده ای از روسنفکران فرانسوی در پاسخ به درخواست کمک عده ای از زنان ايرانی که چند هفته بعد از به قدرت رسيدن آيت الله خمينی عليه حجاب اجباری و تضيع حقوق خود به پا خواسته بودند به تهران سفر کرد.

پس از بازگشت مقاله ای در اما و تسايت منتشر کرد که در آن به کنايه می گويد؛"اين زنان آن قدر بالغ بودند که زندگی خود را برای حصول آزادی به مخاطره بيندازند ،اما آن قدر بالغ نيستند که آزاد زندگی کنند."
از آن زمان تا کنون خطر بنيادگرايی مذهبی يکی از موضوعات اصلی مورد توجه اوست.

در سال ۱۹۹۰ شواتسر جايزه اما را پايه گذاری کرد.برندگان اين جايزه هر دو سال يک بار توسط داوران مستقل انتخاب می شوند.

آليس شوارتسر منتقدان بسياری نه فقط در ميان مردان که بلکه در ميان زنان نیز دارد . از جمله انتقادها به او اين است که وی موضوع رابطه جنسی را بسيار ساده می گيرد،يا با به انتقاد گرفتن روابط جنسی ميان زن و مرد بر تفاوت های موجود ميان دو جنس می افزايد.اما به جرات می توان گفت بسياری از همين منتقدان بر اين نکته توافق دارند که او از تاثيرگذارترين و سياسی ترين فمنيست هااست که ردپايی از او در اکثر وقايع سياسی و اجتماعی چند دهه گذشته از قانونی شدن سقط جنين تا برابری زنان و مردان تا تلاش برای ممنوعيت پورنوگرافی و انتقاد از بنيادگرايی اسلامی و حتی محکوم کردن حمايت از رومان پولانسکی ديده می شود.


پی نوشت:
سعی کردم ارجاع ها به انگليسی باشد اما هر جا نتوانستم منبع معتبر و جامعی به انگليسی پيدا کنم به ناچار به منابع آلمانی لينک دادم.

Labels:

Friday, March 05, 2010
برادر و خواهر شل
در آلمان تقريبا شهری نيست که در آن خیابانی به نام برادر و خواهر شل نام گذاری نشده باشد. از خودشان که می پرسی اين همه آدم عليه هيتلر مبارزه کردند و کشته شدند چرا این دو نفر ،می گویند : آخر جوان بودند. "

آن چه مسلم است روزی آزاد خواهيم شد .باطل رفتنی است اين منطق تاريخ است.اما در بهار آزادی ما چند خيابان ،چند کوچه به نام چند جوان خواهد شد؟بس نيست خدايا؟بس نيست؟