دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Wednesday, March 24, 2010
زبان و فرهنگ
لودويک لازاروس زامنهوف چشم پزشک و زبانشناسی لهستانی در سال ۱۸۵۹ در شهر بیاویستوک به دنیاآمد ،وی از همان زمان کودکی به فراگيری زبان علاقه وافری داشت .لهستان در
آن زمان جزيی از امپراطوری روسيه محسوب می شد ،بياوستوک هم شهری بود با بافت جمعيتی رنگارنگ ،از لهستانی ها گرفته تا آلمانی ها تا اقليتی از روسيه سفيد .اما مهم ترين اقليت اين شهر را يهوديانی تشکيل می دادند که به زبان ييديش سخن می گفتند.بنابراين تعجبی ندارد که زامنهف از همان اوان کودکی به چندین زبان سخن می گفت.پدرش ترجیح می دادبا او به روسی سخن بگويد ،بامادربه زبان ييديش سخن می گفت و با همسن و سالان به زبان لهستانی. تا قبل از رسيدن به سن مدرسه آلمانی وفرانسوی را هم آموخت.در مدرسه هم يونانی ،لاتين و انگليسی را فرا گرفت بعدها هم به فراگيری عبری روی آورد.

با چنين سابقه ای زبانی ای عجيب نيست که زامنهف همواره رويای ساختن زبانی جديد را در سر می پروراند ،زبانی که فراگيريش آسان باشد .تحقق اين رويا ديری نپاييد و زامنهف در ۱۹۸۷ يعنی در ۲۸ سالگی به اين رويا جامه عمل پوشاند. از آن جايی که جناب آقای دکتر علاقه ای نداشتند که اين کارشان بر روی شهرتشان به عنوان پزشک تاثير بگذارد، در مقاله ا ی که سال ۱۹۸۷ برای معرفی این زبان ابتدابه زبان روسی و سپس به زبان های مختلف ديگر نوشت نام مستعار "اسپرانتو " را برای خود برگزيد که در زبان لهستانی به معنای "اميدوار " است. اما دیری نپایید که این نام برای خود این زبان ابداعی يا فراساخته به کار گرفته شد.

اسپرانتو با الفبای لاتین نوشته می شود و ۲۸ حرف دارد.کلمه از ریشه واژه به علاوه پیشوند ،پسوند و پایانه تشکیل می شود.مثلا با افزودن پسوند o که پایانه اسم است به ریشه Patr
کلمه Patro ساخته می شود که به معنای پدر است.حال اگر پسوند in را به این ریشه کلمه بچسپانیم می شود Patrino که به معنای مادر است. می بینیم که ساخت واژه در اسپرانتو ساختار ساده و قانونمندی دارد.حدود ۸۰٪ واژگان اسپرانتو از زبان‌های لاتین و بقیه آن را واژگانی از زبان‌های دیگر جهان مانند فارسی، عربی، ترکی، چینی و ... تشکیل می‌دهند.

آمار دقیقی از کسانی که به این زبان سخن می گویند دردست نیست. تنها آمار دقیق در این مورد مربوط می شود به سرشماری هایی که در سال ۲۰۰۱ در دو کشور لیتوانی و مجارستان انجام شده است .بر اساس آن ۸۴۴ نفر از جمعیت ۳،۵ میلیونی لیتوانی و ۴۵۶۵تن از جمعیت۱۰،۲ میلیونی مجارستان به این زبان سخن می گویند.طبق آماری که سایت اتنولوگی ارائه داده است دومیلیون نفراسپرانتو می دانند،اگر چه بسیاری از آن ها اذعان می کنند که مدت طولانی است که از این زبان به شکل فعال استفاده نکرده اند.

کتابها ی زیادی به اسپرانتو نوشته شده است، و آثار ادبی فراوانی از جمله آثار حافظ ،شکسپیر ،گوته و ... به اسپرانتو ترجمه شده اند .لغت نامه های دو زبانه مختلفی برای آن نوشته شده و مجلات و گاهنامه های متعددی به اسپرانتو منتشر می شود .از نخستین ایرانیانی که به آموختن این زبان روی آورد می توان به احمد کسروی اشاره کرد.از شخصیت های معروفی که به اسپرانتو سخن می گفتند می توان به انگموند بنگتسون رییس پارلمان سوئد در سال های ۱۹۷۹تا ۱۹۸۸ رییس جمهور سابق اتریش فرانتس یوناس ،برنده نوبل پزشکی در سال ۱۹۵۷ یعنی دانیل بووت یا الفرد هرمن فرید برنده صلح نوبل در سال ۱۹۱۱ نام برد .

.امروزه در اینترنت سایت ها ی فراوانی به اسپرانتو وجود دارد از جمله ویکیپدیا اسپرانتو، مطالب فصلنامه " پیام سبزاندیشان " نیز که از سال ها پیش به فارسی و اسپرانتو منتشر می شد در اینترنت قابل دسترسی است.
چندین ایرانی نیز وبلاگ هایی به اسپرانتو می نویسند.مانند تقريبا هر پدیده دیگری در ایران اسپرانتو نیز تحت تاثیر فرازو فرودهای سیاسی بوده است. آیت الله خمینی در ابتدا با اسپرانتو موافق بود و آن را باعث وحدت مسلمانان می دانست حتی تدریس آن در قم شروع شده بود،اما بعدا با ترویج آن مخالفت کرد چرا که دریافت مذهب بهاییت به ترویج اسپرانتو علاقه دارد.


اما چه چيز باعث می شود که اسپرانتو عليرغم همه سادگي ساختارش هرگز نتوانسته به عنو ان زبان جايگاه درخوری پيدا کند. بسیاری پاسخ این پرسش را در فقدان فرهنگ می دانند.
با کوچک کردن صورت مساله شاید بتوان آن را ملموس تر کرد،در علم واژه شناسی بحثی مطرح است که تا زمان که فرهنگ نداريم ،معادلسازی هر قدر هم که دقيق باشد ،امری نسبی است و هيچ وقت به طور کامل موفقيت آميز نيست،چون اصل غائب است.برای مثال زبان فارسی در معادل سازی علمی همواره با دشواری های فراوانی مواجه بوده است چرا که در سده های مختلف از زمينه های علمی به دور افتاده است،بنابراين درک آن از علم محدود است پس معادل سازی و واژه سازی آن نيز ضعيف است.
زبان خود بسنده نيست.قائم به ذات نيست.همواره به يک واسطه نياز داردو آن واسطه فرهنگ است.