دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Sunday, September 12, 2004
چه-فراموشی-غمگینی
اگر مرا می دید شاید نگاهم هم نمی کرد، به خاطر نوع پوششم. اگر مرا می دید شاید یک کلمه ،حتی یک کلمه هم با من حرف نمی زد .اگر هم دیگر را می دیدیم شاید گفتگو بین مان ناممکن بود .نمی دانم که بود .تا به حال هم هیچ جیز از او نشنیده ام.خبر رفتنش را در بی بی سی خواندم.اسمش را "داوود کریمی"گفتند و برای من فرقی نمی کند که اسمش چه بود یا چه کاره بود و یا آن آرمان چه بود که به واسطه آن آرمان خواهش می نامیدند من هیچ چیز از او نمی دانم.متاسفم اما این عین واقعیت است.من هیچ چیز نمی دانم.همین جا در یک قدمی تاریخ من جنگی اتفاق افتاده است که من هیچ از آن نمی دانم.در یک قدمی تاریخ من بر سرزمین ام جنگی رفته است که من از آن کم می دانم یا اصلا نمی دانم.همین جا ،پیش چشم های من هنوز که هنوز است رزمندگان این جنگ خون بالا می آورند، به کپسول اکسیژن وصل اند و من حتی نام آنها را نمی دانم.اگر نبود کارهای "استاد بیضایی" اگر نبود کار های گلشیری اگر نبود "دل و دلدادگی"مندنی پور و اگر نبود چند اثر هنری ای که جنگ را به تصویر کشیده اند که بود که برایم از جنگ بگوید ؟اصلا خبردار می شدم که همین جا در یک قدمی من هنوز "تناور درخت "هایی اند که درد هزار گلوله را بر پیکر دارند.اگر نبود صدای جاودانی آن مردکه "شهید" را آواز در داد و از "لاله دمیده از خون جوانان وطن"خواند که بود که از جنگی که دریک قدمی ام گذشته است برایم بخواند و اگر نبود "شاهرخ مسکوب"که از اسطوره گفت، از حماسه، از حماسه ها ی دیروز از اسطوره های امروز از سیاووش و از سیاووشان ،که بود که برایم از سرزمین بگوید و از مردان و زنان ام .که بود برایم بگوید ؟کیست که برایم بگوید.


نمی دانم که بود ،نمی دانم که بودند،و نمی دانم اگر مجال گفتگو با آنها دست می داد هرگز با هم نقطه اشتراکی داشتیم؟نمی دانم .هیچ نمی دانم.اما این را می دانم که جانم عزیزترین چیز برای من است و گذشتن از آن ناممکن ترین چیزها.نمی دانم چگونه از عزیزترین چیزشان گذشتند و نمی دانم چرا اینقدر خفقان گرفته ایم،چرا از این گذشتن هیچ نمی گوییم.راستی کی می خواهیم از "دوران "بگوییم از" خلبان دوران" .کی می خواهیم از شهید "همت" بگوییم، لابد همین که یک بزرگراه به نامش کرده ایم ادای همه دین ماست به او؟ کی می خواهیم از آن فرمانده نیروی دریایی بگوییم که با یک ناوچه، نیروی دریایی عراق را فلج کرد و همواره بر عرشه "پیکان"ماند و با" پیکان" به آبها پیوست؟ کسی می داند نامش چه بود؟نامشان چه بود؟