دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Tuesday, November 02, 2004
تلنگری به خود
چقدر کم می دانیم ،چقدر کم می خوانیم،چقدر زیاد حرف می زنیم.همه چیزمان به همه چیزمان می ماند.همه چیز را نقد می کنم در هر موردی نظر می دهیم به هر کسی خواستیم پیشنهاد می دهیم هر جور خواستیم حرف می زنیم کتاب نخوانده حرف می زنیم.کتاب نمی خوانیم و جرات می کنیم حرف بزنیم .چند تن از ما کسانی که خود را فمینیست می دانیم اهل مطالعه ایم چند تن مان کار جمعی کردن را بلدیم چند تن مان قانون می شناسیم و چند تن مان بر روی مسائل تئوریک این جنبش کار کرده ایم.چه انرژی ای بر سر های و هوی کردن های بر سر هیچ می گذاریم و چه انرژی برای سکوت .سکوت و اندیشیدن ،سکوت و خواندن .
نمی دانم داستان آن دخترک مریوانی و برادرش تا چه حد راست بود هر چه بود اما فرصتی بود برای آسیب شناسی یک رفتار .همه ما فعالان حقوق بشر از حق آن دخترک 13 ساله گفتیم ولی هیچ کس از برادرش نگفتیم یا حداقل به همان پر رنگی ای که از او گفتیم نگفتیم.مگر نه اینکه او هم کودک بود؟
فمینیست ها ی آن سو های دیگر جهان فقط برای احقاق حقوق زنان تلاش نمی کنند ،ما چطور؟