دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Thursday, June 16, 2005
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز"سترون شده است خاک"
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
1 Comments:
Blogger Kourosh said...
webloge besyar khobi darid, sherhaye zibai minevisid! Arezoye sarbolandi baraye shoma mikonam.