دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Friday, February 03, 2006
...


دستت را به من بده
می خواهم ببرمت
بنشانمت روبه روی خودم
توی شعری که تا چند دقیقه ی بعد...
می نشینیم رو به روی بهاری که بر شانه های درخت ریخته
دستت را می گیرم و می برمت
زیر درختی که بهار دست در گردنش انداخته
می نشینیم رو به روی شعری
که دستت را اگر به من بدهی ؛
می نشیند رو به روی من
می نشاندم کنارتو
بی هراس
نیمکت و پارک و
دستی که اگر بگیردمان