دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Saturday, January 20, 2007
موضوع مهم تر


در فرهنگهای سیاسی هر چقدر دنبال معنای نظام گشتم بیهوده بود واژه ی نظام همانند بسیاری واژهای دیگر که کاربدستان جمهوری اسلامی به کار می برند فاقد معناست
مثل جمهوری اسلامی
کابینه را دولت نامیدن
ریس جمهور را ریاست جمهوری خطاب کردن
در تشریفات سیاسی نیز وضع بر همین منوال است چند سال پیش یکی از وزرای صدام با لباس نظامی به ایران آمد کاری که مقامات کشور پیروز در جنگ به هنگام ورود به کشور مفتوحه می کنند وعجیب اینکه طرف آمد ورفت واستقبال کنندگان نفهمیدند از این دست ندام کاری کم نیست هر روز پرچم رسمی کشور جلوی هر بقال و چقالی خم می شود حال آنکه پرچم تنها در برابر شخص اول کشور سرخم میکند
بهر حال من برای نظام معنایی در خور توجه یافته ام از آنجایی که قرار است نظام را شیپور چی ضحاک و آقا سی با هم حفظ کنند پیشنهاد می کنم فرهنگ نویسان در برابر معنای نظام بنویسند نوعی رژیم که بر باد متکی است
دامون
Monday, January 08, 2007
مفعول مطلق



نشسته ام و فلاکت های ممکن را سبک سنگین می کنم.

- تحریم اقتصادی می شویم بعد همان سخنان میان تهی همیشگی با ننه من مظلومم بازی بیشتر

نتیجه مردم برای هر چیزی که فکر اش را بکنی محتاج دم ودستگاه حاکم می شوند مزدوری و آدم فروشی مثل صف رونق می گیرد . و مصیبت پایه های اش را محکم ترمی کند و ریشه اش را بیشتر می دواند. درست مثل زمان جنگ درست مثل عراق در زمان تحریم.

- می خواهم به حمله همه جانبه فکر کنم اما حال روز عراق حتی نمی گذارد به این امکان فکر کنم.

- ساعتی از24 ساعت شبانه روز هواپیماهایی می آیند و هرچه اینها رشته اند آنها پنبه می کنند این به نظرم بهتر می آید باخودم فکر می کنم که هزینه اش کمتر ونتیجه اش بیشتر است . اما بچه ای بی پدر می شود که نمی خواهم بشود. ازاین فکر هم منصرف می شوم.

- مردم احساس خطر خواهند کرد پیش از آنکه اوضاع خرابتر شود . بر مقدراتشان حاکم خواهند شد . کدام مردم با کدام اراده این طنز است پسر امکان نیست .

خسته از این همه تلاش !!! می نشینم ودست به دامن حی توانا می شوم.

بار الهی به حق عظمتت انچه که برای ما خوب است پیش بیاور

پروردگارا ما را از دست خودمان نجات بده

پروردگارا کمی شعور به ما عطا کن تا هزینه بی عملی را دریابیم.

پروردگارا بار دیگر که می خواهی چیزی خلق کنی کمی هم شعور وعقلت را به کار بگیر ضرر نمی کنی

دامون

Sunday, January 07, 2007
کشف زن


معیاری برای سنجش بزرگی ودرستی افراد نمی شناسم . به همین دلیل نمی توانم بگویم رضاشاه ویا هر کس دیگر بزرگ ودرست بوده است یا نه .

اما این را می توانم بگویم که در تاریخ معاصر ایران به جزبه گمانم یک نفر ( ستارخان ) هیچ کس به اندازه او فایده نرسانده است.

کشف حجاب تصمیم درست گرفتن برای قشری ( زنان شهر نشین ) از جامعه بود که نمی توانستند برای خود تصمیم بگیرند. در نتیجه این سنت های افلیج بود که برایشان تصمیم می گرفت .

به راستی اگر به جای پسر سر باز بی سواد سوادکوهی خود سر باز بر سر کار بود امروز روزگار مان این بود؟

دامون

Thursday, January 04, 2007
امروز خیابان دوازده فروردین بودم صدام


امروز خیابان دوازده فروردین بودم صدام یکی از خیابان های تهران شهر خفه ای که تو با موشک های ات

به هم دوخته بودی اش . می خواستم کتاب بخرم و داشتم می خریدم .

نگاه ام یخ کرد.

بر روی کامیونی که دهها کودک را از پیشگاه عدل زمینی به زندان باز می گرداند. کودکانی که اجتماع می خواهد له شان کند .

و یکی شان از دست اش در خواهد رفت و صدام خواهد شد.

کودکانی که از بیشمار مقدس های جهان هیچ مقدسی پناهشان نمی دهد

--مقدس ؟

-مقدس صدام چیزی است که در خود می گیرد، پناه می دهد وبارور می کند مثل زهدان مادر مانند خانواده واز میان بیشمار مقدس ی که جهان دارد تو را تنها بازوانت در خود گرفت پناه داد وبارورت کرد.

بازوانت مقدس بود فرزند عوجه اما می توانست که نباشد می توانست روسپی از آب در آیدهمچون بازوان عرب فلسطین که مزد می گیرد تا به دور خود دیوار بکشد .

تو به دنبال بازوانت راه افتادی و به سرزمین من آمدی .....

- سرزمین من

- پوز خند نزن مرد سرزمین به تاراج رفته من، سرزمین به اشغال در آمده من، آنجایی که قرار است بسازم اش ، که خواهم ساخت اش

باری آمدی بهانت جلوگیری از صدور انقلاب انقلابی که مرده زاده شده بود وسودای ات سردار قادسیه شدن

اما مرد قادسیه پشت سرات بود. در میان کشور خودت نه در سرزمینی که قرار است بسازم اش که خواهم ساخت اش

من از تو متنفرنیستم صدام از فقر متنفر ام از فقر که آبستن است .

ای کاش نبود . ای کاش مثل من و تو نر بود

ای کاش زهدان اش خشک میشد ، پستان هایش نیز

فقر اما می زاید صدام و زادگانش طناب به گردن اجتماع گناهکار می افکنند ودریچه در زیر پایش می گشایند واجتماع گناهکار کور است فقر را پروارتر می کند وآنگاه طناب به گردن فرزندان فقر می اندازد و دریچه در زیر پایشان می گشاید جهان کور است وحقیقت تب کرده است صدام ، تب کرده است..................

- دیگر نخواهم جنگید؟

- اخم هایت را باز کن مرد تو مرده ای اما شرایطی که تو را می زاید نمرده است. نام ات نمرده است

باز زاده فقری براهی که تو پیمودی گام خواهد نهاد و آن خواهد کرد که تو کردی انسانی از پوست وگوشت واستخوان کبود ازدولت فقر، له شده از دولت فقر ، سوخته ازدولت فقر

او تویی صدام تویی منهای یک نام ، آخر نام ات در جاده تاریخ به راه افتاده است تا مشقی را که تو بودی سر مشق کند. (دست ات را از روی گلویت بردار ) آن طناب بند ناف تو بود به اسطوره وآن دریچه دریچه ورود ات به جهان اساطیر می دانم درد داشت مرد کدام زادن است که درد نداشته باشد؟.

دامون

این چراغ

این چراغ قرار است که روشن بماند به همت صاحب خانه در آن سوی جهان و تلاش هایی که گاه و بی گاه برادر صاحب خانه که من ام در این سوی دیگر خواهم کرد .

دامون