دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Monday, January 08, 2007
مفعول مطلق



نشسته ام و فلاکت های ممکن را سبک سنگین می کنم.

- تحریم اقتصادی می شویم بعد همان سخنان میان تهی همیشگی با ننه من مظلومم بازی بیشتر

نتیجه مردم برای هر چیزی که فکر اش را بکنی محتاج دم ودستگاه حاکم می شوند مزدوری و آدم فروشی مثل صف رونق می گیرد . و مصیبت پایه های اش را محکم ترمی کند و ریشه اش را بیشتر می دواند. درست مثل زمان جنگ درست مثل عراق در زمان تحریم.

- می خواهم به حمله همه جانبه فکر کنم اما حال روز عراق حتی نمی گذارد به این امکان فکر کنم.

- ساعتی از24 ساعت شبانه روز هواپیماهایی می آیند و هرچه اینها رشته اند آنها پنبه می کنند این به نظرم بهتر می آید باخودم فکر می کنم که هزینه اش کمتر ونتیجه اش بیشتر است . اما بچه ای بی پدر می شود که نمی خواهم بشود. ازاین فکر هم منصرف می شوم.

- مردم احساس خطر خواهند کرد پیش از آنکه اوضاع خرابتر شود . بر مقدراتشان حاکم خواهند شد . کدام مردم با کدام اراده این طنز است پسر امکان نیست .

خسته از این همه تلاش !!! می نشینم ودست به دامن حی توانا می شوم.

بار الهی به حق عظمتت انچه که برای ما خوب است پیش بیاور

پروردگارا ما را از دست خودمان نجات بده

پروردگارا کمی شعور به ما عطا کن تا هزینه بی عملی را دریابیم.

پروردگارا بار دیگر که می خواهی چیزی خلق کنی کمی هم شعور وعقلت را به کار بگیر ضرر نمی کنی

دامون