دیلماج
چه چیز سخت تر از گفتن از خود است!
Wednesday, January 12, 2011
شهزاده ی غمگین دوردست ها
خاک ات را به آب سپرديم
خاطره ات را به خاطر

-------------------------

بعد از تو
گوش ماهی ها
صدای دريا
و بوی خاکستر می دهند

--------------------------

تن شور خزر
جان تازه ای می خواست

--------------------------
خزر
تنی را به وطنی رساند

--------------------------

خزر گريه اش را قورت داد
و تو را بلعيد

--------------------------

شهزاده ی غمگین دوردست ها
سوار بر خزر
به ساحل بی تابستان ما که رسیدی
جای همه ی ما آب تنی کن!

--------------------------
اندوه بزرگی است
خزر
میان من و آن دیگری
که دم به دم
دیوار دیگری است
میان تابستان های ما

--------------------------
خزر يله می دهد
بر ساحل تابستانی
که زنانه نيست
که مردانه نيست
که زنانه مردانه نيست
خزر يله می دهد بر شهری
که از نو ،شهر می شود
که نوشهر می شود

--------------------------

تنت را به وطنت سپردیم

--------------------------


لطفا هر گونه نقل مطلب با ذکر مأخذ و نام سراينده باشد.
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
ميبينم كه بانوي با عظم وايمان دلرباي خوشگل و خوشمزه خوش لباس و....ما با چنته پر آمده است زنده اي ها مغز هنوز كار ميكنه بسيار ميبوسمت
برادر دريا دل تو

Blogger روشنا said...
عزيزم تو هنوز هم حواست به من هست ،نازنينی به خدا

Anonymous Anonymous said...
ارادت كيشيم
برادر دريا دل تو